هنر زندگی نویسنده باب پراکتور و ساندرا گالاگر

No votes yet

این کتاب در بانک کتاب تلکتاب عرضه شده است
شما می توانید لذت خرید آسان و مطمئن را با تلکتاب تجربه کنید
خرید کتاب و ارسال رایگان به سراسر کشور در سریعترین زمان ممکن 
mailدرصورتی که موفق به خرید اینترنتی کتاب نشدید می توانید برای خرید تلفنی کتاب با شماره 66470460-021 تماس حاصل فرمایید.

آماده ارسال
‎تومان۳۹٬۹۰۰

هنر زندگی نویسنده باب پراکتور و ساندرا گالاگر

خرید کتاب هنر زندگی نویسنده باب پراکتور و ساندرا گالاگر ترجمه مهدی قراچه داغی انتشارات نسل نواندیش

تا جایی که می‌دانم، باب پراکتور تنها کسی است که بیش از نیم قرن همه روزه درباره رشد شخصی مطالعه کرده است. آثار او ارزشمندترین اطلاعات را به انسان مخابره می‌کند ـ چگونه از مسیری که در آن هستید بیرون بیایید تا بتوانید به شادی، سلامتی و ثروتی سرشار برسید. او در سرتاسر دنیا اقداماتی بسیار قابل توجه انجام داده و به میلیون‌ها انسان و شمار کثیری از سازمان‌ها کمک کرده است تا به بزرگ‌ترین هدف‌های خود برسند.

باب تنها معلم زنده‌ای است که می‌توان او را از تبار بزرگانی همچون اندرو کارنگی، ناپلئون هیل و ارل نایتینگل به شمار آورد. بر روی این سیاره خاکی کسی شبیه این مرد زندگی نمی‌کند. کسی به اندازه او تعلیمات متحول‌کننده زندگی ارائه نداده است. او تنها تعلیم نمی‌دهد، بلکه با این تعالیم زندگی می‌کند. باب اوایل دوران هشتادسالگی خود را می‌گذراند و بیش از هر کسی که می‌شناسم، انرژی و اشتیاق برای زندگی دارد. رفتارش به‌گونه‌ای است که گویی به‌تازگی مأموریت زندگی خود را آغاز کرده است. او بیش از پنجاه سال است که به مردمانی بی‌شمار کمک می‌کند تا هنر زندگی را بدون محدودیت فرا گیرند.

شگفت‌انگیزترین جنبه باب پراکتور و تعالیم او این است که از صلاحیتی هشیارانه بهره دارد. به عبارت دیگر، او کارش را عالی انجام می‌دهد و به‌خوبی می‌داند که چرا در کارش عالی است. او تعالیمش را به شکلی با مردم در میان می‌گذارد که آن‌ها بی‌درنگ می‌توانند از آن بهره ببرند. باب پراکتور به‌مدت نُه‌سال‌ونیم دست به مطالعاتی جدی زد، با مرشدان و معلمانی بزرگ کار کرد و کتاب‌های زیادی خواند تا بداند چگونه و چرا زندگی‌اش تغییر کرد. وقتی به واقعیت آنچه رخ داده بود پی برد، تنها کاری که می‌خواست بکند این بود که یافته‌هایش را با دیگران در میان بگذارد. او حیرت‌زده متوجه شد که تقریباً همه انسان‌های بسیار موفق نمی‌دانند که چرا موفق هستند. آن‌ها خودشان یا رؤسایشان را با این نتیجه‌گیری راضی می‌کنند که علت موفقیت‌شان هوش و استعداد زیاد، معلمان واجد شرایط و تحصیلات خوب بوده است. اما می‌بینیم بسیاری از اشخاص هوشمند با تحصیلات عالی و معلمان در خور توجه وجود دارند که موفق نیستند. وقتی کسی در تلاش و کوشش خود موفق می‌شود و علت موفقیتش را نمی‌داند، چیزی در او هست که نمی‌تواند آن را به دیگران اطلاع دهد. پراکتور نه‌تنها موفق است، بلکه علت موفقیت خود را می‌داند. از این‌رو، از اطلاعات فراوان بهره دارد و می‌تواند آن‌ها را به دیگران انتقال دهد.

باب پراکتور به‌راستی معتقد است که ما اشرف مخلوقات خداوند هستیم، که از ذهنی بی‌نظیر بهره داریم و تنها چیزی که نداریم همان است که کینگ سولومون خردمند مصرانه پرورش آن را به ما توصیه می‌کند، و آن درک و فهم است. ما باید بدانیم چه کسی هستیم، چرا کاری را که به آن مشغولیم انجام می‌دهیم و اگر از نتیجه کارمان راضی نیستم چگونه آن را تغییر دهیم. پراکتور استاد آموزش‌دادن این مطلب است.

من از او بابت تأثیری که در زندگی‌ام گذاشته است، سپاسگزارم. تعالیم او به من امکان داد تا هدفم را در زندگی پیدا کنم. او به من شجاعتی داد تا به این هدف برسم. من از اینکه دوست او هستم به خود می‌بالم و بسیار خوشحال و خدا را شاکرم که شریک تجاری او در شرکتمان هستم.

درس‌هایی که می‌خواهید آن‌ها را بیاموزید در صفحات این کتاب جای گرفته‌اند. آنچه او با شما در میان می‌گذارد به‌راستی هنر زندگی است. همچنان‌که کتاب را ورق می‌زنید، تصور کنید که به کلاس درس باب پراکتور قدم گذاشته‌اید.

ـ ساندرا گالاگر 

بخشی از کتاب 

این موضوع را در نظر بیاورید: وقتی بچه سنجابی متولد می‌شود، کسی مجبور نیست راه و رسم مراقبت از خود را به او آموزش دهد. بچه سنجاب بلافاصله از درخت‌ها بالا و پایین می‌رود. دنبال گردو و مغزهای خوراکی می‌گردد. بالاخره چیزی می‌یابد و خود را سیر می‌کند. از سوی دیگر، نوزاد انسان است که اگر کسی از او مراقبت نکند، می‌میرد. همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، بچه سنجاب به حکم غریزه خود که کامل است رفتار می‌کند. او در محیطش به سر می‌برد و با شرایط مأنوس است. اما شرایط ما فرق می‌کند. چرا؟ زیرا گرچه ما از قوای فکری و مغزی برخورداریم تا محیط خود را بسازیم، این کار را نمیکنیم. چرا این کار را نمی‌کنیم؟ زیرا به ما می‌گویند: «احمقانه است»... «بزرگ شو»... «عاقلانه نیست»... «با واقعیت نمی‌خواند»... «خیال می‌کنی کی هستی؟» این‌ها و چرندیات دیگر.

با این حساب، می‌بینیم که ما از یکسو انسان را داریم با مغزی فوق‌العاده و مدام در تقلاوتلاش که خیال می‌کند تحت تأثیر شرایط یا تحت تأثیر محیطی است که او را در بر گرفته است. من مایلم این کار را بکنم اما نمی‌توانم زیرا... هر چه پس از این «زیرا» می‌آید شرایط و محیط است و ما تابع این شرایط. انسان کاری را می‌کند که تابع شرایط است و حتی سعی نمی‌کند راه بهتری پیدا کند.

 

شما در این دنیا زندگی می‌کنید تا یاد بگیرید چطور راه‌ها و منابعی مختلف برای کسب درآمد ایجاد کنید که بتوانید استقلال مالی داشته باشید. شاید الان در دل می‌گویید: نمی‌توانم این کار را بکنم. چرا نمی‌توانید چنین کاری کنید؟ برای اینکه هرگز این کار را نکرده‌ام. آیا می‌توانید تصور کنید چه می‌شد اگر کارهایی را که هرگز انجامشان نداده بودید، نمی‌آموختید؟ هنوز در گهواره‌تان خوابیده بودید و با انگشتان پاهایتان بازی می‌کردید.

اما مجبور شدید از جای خود برخیزید و قدم پشت قدم بردارید. می‌بایست این کار را به شما یاد می‌دادند. می‌بایست دستتان را می‌گرفتند ـ «او خودش قدم برداشت. دیدی؟ او خودش یک قدم برداشت و راه رفت. دارد راه می‌رود. اوه، زمین خورد. دردش آمد.» شما به زمین افتادید، لغزیدید اما بالاخره راه‌رفتن را یاد گرفتید.

هر کاری که باشد می‌توانید انجام دهید. کافی است راه و رسمش را یاد بگیرید.


 

نظرات کاربران

افزودن دیدگاه جدید

About text formats

Restricted HTML