کتاب قاشق چای خوری اثر هوشنگ مرادی کرمانی پانزده داستان کوتاه جذابیست که توسط نشر معین روانه بازار شده است.
داستانهای این کتاب کاملا جدی است و فضای طنز ندارد و رگههایی از عشق هم در آنها دیده میشود. داستانها در زمان حال و فضای شهری اتفاق میافتد و حالت اجتماعی دارند.
این کتاب دربردارنده ۱۵ داستان کوتاه است و به غیر از چهار داستان که پیشتر در نشریه داستان منتشر شده بودند همه آنها داستانهای جدیدی هستند.
آقای مرادی کرمانی را بیشتر به عنوان نویسنده ادبیات کودک و نوجوان میشناسند اما داستانهای این کتاب، مخاطبانی فراتر از گروه سنی نوجوان دارند.
داستانهای این کتاب، بیشتر در شهر جریان دارند و دیگر در ده و روستا نیستند. البته از جهتی ناراحتم چون آقای مرادی گفت که این کتاب آخرین کارم است و بعد از آن میخواهم قلم را ببوسم و کنار بگذارم. چون این داستانها من را اذیت کردند.
در بخشی از ابتدای کتاب میخوانیم:
فیل را که میخواهند با هواپیما از جایی به جایی ببرند، برای حفظ تعادل، زیر دست و پایش جوجه مرغهایی میریزند، فیل ساعتها تکان نمیخورد، نمیخوابد، نمیآشامد، تا به مقصد برسد. فکر میکند اگر پا از پا بردارد، تکان بخورد جوجهای یا مادرش را زیر دست و پای سنگیناش لِه کند.
فکر میکنم:
این هیکل گنده و قدرتمند، بهجای قلب، پروانهای زیبا و ظریف دارد که در سینهاش میتپد.
قصههای این کتاب را، دودستی و با احترام و با شرمندگی، به آن فیل زورمند و پروانه قشنگش پیشکش میکنم.»
در قسمتی از داستان «پتوس بهرام، پتوس نگار» از این کتاب میخوانیم:
پتوس بهرام مدام میرود. شب و روز، خواب و خوراک ندارد. همینجور میرود، از گلدان به تاقچه، از تاقچه به دیوار، به سیخ و میخ و نخ و پیچ چنگ میزند، هر برجستگی و لولا و لبهای را میچسبد، پیوسته و آهسته، نفسنفس میزند، از شیشه شکسته دریچه، از بند به بند، از برگ به برگ، از جوانه به جوانه، پیگیر قد میکشد. آرام میخزد و میرود. برگ میکند، شکل قلب، سبزِ روشن و سبزِ سیر، زنده و شاداب بالا میخزد. میافتد و برمیخیزد، خم میشود، از شیشه پنجره سرک میکشد به اتاق نگار، دستهای نگار را نگاه میکند که در کار قالی است.
نگار دارد قالی میبافد. قالیچهای که قرار است ببرد خانه بهرام.
نگار فرز و چابک رنگها را کنار هم میگذارد. انگشت و ناخن پشت نخ میبرد. نخ را پیش میکشد و نخی ریز و سبز و زرد و قرمز به آن گره میزند. رنگها پهلوی هم مینشینند. همدیگر را بغل میکنند، کوه و دشت و گل و ریحان، شمع و پروانه و آدم و الاغ و اسب بر قالی نقش میبندد؛ هرچه در نگاه به ذهن و خاطره و خیال نگار میآید، روی قالی مینشیند.
افزودن دیدگاه جدید