خرگوش ها و مار های بوآ نوشته ی فاضل اسکندر

میانگین: 5 (2 رای)
  • انتشارات : افق
  • دسته بندی :

این کتاب در بانک کتاب تلکتاب عرضه شده است
شما می توانید لذت خرید آسان و مطمئن را با تلکتاب تجربه کنید
خرید کتاب و ارسال رایگان به سراسر کشور در سریعترین زمان ممکن 
mailدرصورتی که موفق به خرید اینترنتی کتاب نشدید می توانید برای خرید تلفنی کتاب با شماره 66470460-021 تماس حاصل فرمایید.

آماده ارسال
‎تومان۱۸٬۰۰۰

خرگوش ها و مارهای بوآ نوشته ی فاضل اسکندر

مشخصات کتاب خرگوش ها و مارهای بوآ نوشته ی فاضل اسکندر ترجمه ی آبتین گلکار افق

فاضل اسکندر نویسنده‌ی کتاب خرگوش‌ها و مارهای بوآ با ایران پیوند خونی دارد، پدرش مهاجری ایرانی بود که در گرجستان کارخانه‌ی آجرپزی داشت.

رمان تمثیلی خرگوش‌ها و مارهای بوآ از مشهورترین آثار اوست.

نثر و روایت ساده و گذشتن ماجرا در سرزمین حیوانات ظاهر اثر را به حکایات اخلاقی و فابل‌های ازوپ و لافونتن شبیه می‌کند،‌ ولی قضیه فراتر از این حرف‌هاست و بیهوده نیست که پژوهشگران این اثر را با مزرعه‌ی حیوانات جورج اورول مقایسه کرده‌اند.

این کتاب توسط آبتین گلکار ترجمه شده است.

در بخشی از کتاب خرگوش ها و مارهای بوآ نوشته فاضل اسکندر می خوانیم :

شاعر در حالی که با احتیاط ریتم‌هایش روی توده برگ‌های زردشده ماگنولیا را کنار می‌گذاشت تا یک وقت از هم متلاشی نشوند، گفت: «چیزی نیست. ذخیره ریتم هایم مرا به یاد ذخیره جوهر پادشاه انداخت.»

زنش سبزیجات تازه انبار سلطنتی را روی میز پهن کرد و گفت: «از این شباهت‌ها زیاد پیدا می شود.»

بله، حالا شاعر می‌فهمید که خانواده جدی ترین مانع سر راه او نیست. مسلما همسرش پس از محروم شدن از جیره غذایی دربار کمی غرغر  می‌کند، ولی جلوی او را نمی‌گیرد. مانع در خود او بود. او به اندازه کافی پیر بود که در فکر مرگش باشد. می دانست که اگر در حال خدمت در دربار بمیرد، با بهترین تشریفات در قبرستان سلطنتی مشاهیر به خاک سپرده می‌شود. البته طبق رسم و رسوم حتی اگر از دربار کناره گیری هم می کرد این حق برایش محفوظ می ماند، ولی هیچ کس نمی دانست پادشاه رفتن او را چطور تعبیر خواهد کرد.

شاعر گاهی با خودش فکر می کرد: «عجب تضاد غریبی: هیچ کس جز خود من نمی‌تواند به جسدم کمک کند که مراسم خاکسپاری باشکوهی داشته باشد!»

به همسرش هم می گفت: «ای کاش می توانستم خودم را با تشریفات کامل به خاک بسپارم، بعد از دربار بروم و با خیال راحت منظومه را بنویسم.»

همسرش گفت: «این قدر نگران نباش. تو را با تشریفات کامل خاک می کنند...»

......

 

 

نظرات کاربران

افزودن دیدگاه جدید

About text formats

Restricted HTML