دفترچه های مرد کتابفروش اثر جلال برجس ترجمه ابوالفضل تقی پور

میانگین: 5 (2 رای)

این کتاب در بانک کتاب تلکتاب عرضه شده است
شما می توانید لذت خرید آسان و مطمئن را با تلکتاب تجربه کنید
خرید کتاب و ارسال رایگان به سراسر کشور در سریعترین زمان ممکن 
mailدرصورتی که موفق به خرید اینترنتی کتاب نشدید می توانید برای خرید تلفنی کتاب با شماره 66470460-021 تماس حاصل فرمایید.

آماده ارسال
‎تومان۱۱۰٬۰۰۰
- 10%
‎تومان۹۹٬۰۰۰

دفترچه های مرد کتابفروش اثر جلال برجس ترجمه ابوالفضل تقی پور 

مشخصات و خرید اینترنتی کتاب دفترچه های مرد کتابفروش اثر جلال برجس ترجمه ابوالفضل تقی پور انتشارات فرهنگ ایلیا

این رمان توضیحات بخش تاریک زندگی و حکایت ظلم و نابرابری موجود در آن است؛ روایت سرگذشت انسان‌هاییبه دردسر کشانده شده که نویسنده در طی آن، مفاهیمی چون عشق، ترس، قتل، فقر و فساد را در روایت خود گرد هم آورده است. رمان در شکاف میان طبقات مختلف جامعه نفوذ می‌کند و با کنار زدن نقاب‌ها و پرده‌ها، زشتی‌های موجود در لایه‌های پایینی آن رااشکار می‌کند.

.

‎«از روی آینه دستشویی بخار را کنار زدم و به صورتم نگاه کردم. تنهایی، اثرش را روی چهره‌ام گذاشته بود. تنهایی یک زندان خودخواسته است که در آن روح ما پژمرده می‌شود و مثل درختانی می‌شویم که با آبِ شور آبیاری شده باشند. از دستشویی که بیرون آمدم احساس کردم دیوارها دارند به سمت من می‌آیند و همه‌چیز دارد کج می‌شود. تلویزیون، لپتاپ، فنجان قهوه و حتی دفتر ناردا. حالت وحشتناکی از خفگی به سراغم آمد که قابل تحمل نبود. لباس‌هایم را پوشیدم و با کنار گذاشتن همة شخصیت‌هایی که در جلدشان فرورفته بودم، از خانه بیرون آمدم.»

 

رمان «دفترچه‌های مرد کتاب‌فروش» روایت بخش تاریک زندگی و حکایت ظلم و نابرابری موجود در آن است؛ روایت سرگذشت انسان‌هایی به حاشیه رانده‌شده که نویسنده در طی آن، مفاهیمی چون عشق، هراس، قتل، فقر و فساد را در روایت خود گرد هم آورده است. رمان در شکاف میان طبقات مختلف جامعه نفوذ می‌کند و با کنار زدن نقاب‌ها و پرده‌ها، زشتی‌های موجود در لایه‌های زیرین آن را عیان می‌کند.

.

‎«از روی آینه دستشویی بخار را کنار زدم و به صورتم نگاه کردم. تنهایی، اثرش را روی چهره‌ام گذاشته بود. تنهایی یک زندان خودخواسته است که در آن روح ما پژمرده می‌شود و مثل درختانی می‌شویم که با آبِ شور آبیاری شده باشند. از دستشویی که بیرون آمدم احساس کردم دیوارها دارند به سمت من می‌آیند و همه‌چیز دارد کج می‌شود. تلویزیون، لپتاپ، فنجان قهوه و حتی دفتر ناردا. حالت وحشتناکی از خفگی به سراغم آمد که قابل تحمل نبود. لباس‌هایم را پوشیدم و با کنار گذاشتن همة شخصیت‌هایی که در جلدشان پایین بودم، از خانه بیرون زدم»

نظرات کاربران

افزودن دیدگاه جدید

About text formats

Restricted HTML